کاشــ بهــ طــراوتــ سلــامیــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوباره غربت و آن ماجرای دلتنگی
ومن که گم شده ام لابه لای دلتنگی
از این هوای مه آلود شهر دلگیرم
وجار میزنمت در هوای دلتنگی
شکسته شاخه صبرم بیا تماشا کن
نشسته کنج دلم آشنای د لتنگی
تمام هستی خودرا زدست خواهم داد
به دادمن نرسد گر خدای دلتنگی
اگرچه دفتر شعرم همیشه دلتنگ است
به عالمی ندهم این صفای دلتنگی
عشق هم بی بهانه ترکت کرد
یادگارش مزار دلتنگیست
باورت نیست باغ رویایم
بی بهار از بهار دلتنگیست
در استانه فصلی به نام دلتنگی
عبور میکنم از ازدحام دلتنگی
بیا تا بسرایم از ته دل
فرازی از غزل ناتمام دلتنگی
تصدق سر ان چهره گشاده تو
اگر که عالم من شد بکام دلتنگی
نگو که همسفر غصه ها چرا شده ام
که همدم اند لب من و جام دلتنگی
تمام عمر صبورانه جستجو کردم
نبود جای خوشی در مرام دلتنگی
خداکند که نیفتد گذار بودن تو
شبی دمی نفسی هم به دام دلتنگی
تودر سپیده ی فردا به یاد من هم باش
که افتاب من امدبه بام دلتنگی
بوی دلتنگی گرفته تمام کوچه های خیالم
.
_____________
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج_________________________________________
عشق رسوايي محض است كه حاشا نشود
عاشقي با اگر و شايد و اما نشود
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشيم
هر كسي دربه در خانه ي ليلا نشود
دير اگر راه بيفتيم ، به يوسف نرسيم
سر ِ بازار كه او منتظر ما نشود
لذت عشق به اين حسِّ بلاتكليفي ست
لطف تو شاملم آيا بشود؟ يا نشود؟
من فقط روبه روي گنبد تو خم شده ام
كمرم غير در ِ خانه ي تو تا نشود
هرقدر باشد اگر دور ِ ضريح تو شلوغ
من نديدم كه بيايد كسي و جا نشود
بين زوّار كه باشم كرمت بيشتر است
قطره هيچ است اگر وصل به دريا نشود
امن تر از حرمت نيست ، همان بهتر كه
كودكِ گمشده در صحن تو پيدا نشود
بهتر از اين؟! كه كسي لحظه ي پابوسيِ تو
نفس آخر خود را بكِشد پا نشود
دردهايم به تو نزديك ترم كرده طبيب
حرفم اين است كه يك وقت مداوا نشود!
من دخيل ِ دلِ خود را به تو طوري بستم
كه به اين راحتي آقا گره اش وا نشود
بارها حاجتي آورده ام و هر بارش
پاسخي آمده از سمت تو ، الّا نشود
امتحان كرده ام اين را حرمت ، ديدم كه
هيچ چيزي قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بي برو برگرد مرا خواهي كُشت
عاشقي با اگر و شايد و اما نشود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ميل گم شدن در من پيدا شده است!
ميل گم شدن در جايي بكر.
در فكرهاي دور.!
خستهام از حسِ خستگي
از اينكه اينجا نشستهام،
و ميگويم از اينجا.
و حالي كه مرا خسته ميكند.
خستهام از خستهام !
فكر رهاشدن مرا رها نميكند.!!
فكر رهاشدن در رفتن.
در اعماق يك سفر.!!
ميخواهم با بارانها سفر كنم؛
از هرچه بگذرم!
روي درياها چادر زنم!
ميان شن شنا كنم!
از هوا جدا شوم!
به خلاء عشق بپيوندم
كه مرا ميآكند.
كه مرا ميكَنَد.
از زمين و هوا!
و ميپراكند
آنجا كه هرچه رها شده ست!
تا آنجا و روزي كه باز،
زيبايياش
مرا پيدا كند!
ميل گم شدن در من پيدا شده ست.!
"شهاب مقربین"
ماندهام
چگونه تو را فراموش كنم!؟
اگر تو را فراموش كنم،
بايد سالهايي را نيز كه با تو بودهام
فراموش كنم!!
دريا را فراموش كنم!
و كافههاي غروب را
باران را.
اسبها و جادهها را.
بايد دنيا را،
زندگي را،
و خودم را نيز فراموش كنم!!
تو با همه چيز درآميختهاي!
سلام حضرت دلـبر
سلام قـرص قـمر
زمین كه لطف ندارد
از آســـمان چــه خــبر؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با همه ی بهار بودنت عجیب بوی
زمستان می دهی
بوی روزهایش.
روزهایی که باامیدبرگشتنش شب می کردم
باور نبودش سخت است اما
می خواهم تصویرهای قشنگ ذهنم ازلبخندهای زیبایش را فرامش نکنم
می خواهم بهاری باشم
بهاری که دم از سرزندگی می زند
می خواهم فصلی جدید با نبود جسمش شروع کنم
پس
می نویسم. همه ی دلتتنگی ها.همه ی خوشی ها .همه ی غم هارا
می نویسم برای تو جان دلم
می خوانی اشمگرنه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نام شیرین تو هر گمشده را درمان باد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قلوبنا معكم ولن ننساكم، فأنتم ضمير هذه الأمة وعنفوانها.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد قليل من هذه الكلمات إن شاء الله سيصبح جسدي ناراً تحرق المحتل الصهيوني الذي يمعن كل يوم وكل لحظة في تعذيبكم ويظن أنه يذلكم ولكن هيهات نهايته إن شاء الله قريبة على أيدي مجاهدي المقاومة الإسلامية اعلموا يا أهلي الأعزاء إن الاحتلال سيزول وأنتم في ضميري وعقلي وقلبي وإن شاء الله النصر قريب
ـــــــــــــــــــــــــــ--------------------------------------------
+ مرگم باد
اگر دمی کوتاه آیم
از تکرار این پیش پا افتاده ترین سخن که
دوستت دارم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاره شد تسبیح دلم!
حتما حاجت می گیرم!
من دلم را نذر کردم
تا بخندی.
بخند!
چند وقت است اینجا خورشید ماتم گرفته
به جان واژه های منتظر تب دار قسم،
که اینجا هر ثانیه ام شب است به تاریکی یلدا.
من دلم را نذر کرده ام
تا بخندی.
تا تو لحظه هایت مهتابی باشد.
من دلم می لرزد!
پای واژه هایم سست می شود
وقتی تو غم روی چهره ات می نشیند.
من دلم را نذر کرده ام!
تسبیح دلم پاره شد!
بی شک حاجت می گیرم
و تو باز می خندی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چقدر از نداشتنت می ترسم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای دوست گشاده به رحمت.یا باسط الیدین بالرحمه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه یخته برام پسرمو تو خون ببینم
چه سخته برام کنار پیکرت بشینم
چه سخته برام تورو روی عبا بچینم
علی اکبرنور دیده ازهم تن تو پاشیده
چی به روز تو اومده که نیزه به زره چسبیده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رنگین کمان برای دلم رقص می کند
اری سپیده دم امد
اما دلی نبود.
درباره این سایت